دانلود کتاب رهبری بیسکویت شانسی

فصل 1: دهان های بسته، غذایی دریافت نمی کنند!

اين ساده ترين و واضحترين اصل در فروش است. شما بايد برای کسب و کار، سؤال کنید. هیچکس ذهن ديگری را نمی خواند، برايم تعجب انگیز است که تعداد زيادی از فروشندگان زمان بسیار زيادی را صرف توسعه يک رابطه میکنند و بعد فراموش میکنند که برای کسب و کارشان، بايد سؤال کنند. همه میدانند که شما کسب و کاری داريد. آنها از شما انتظار دارند که محصول يا خدماتتان را ارعه دهید، خصوصاً در يک قرار فروش، بنابراين اين کار را انجام دهید البته، بهترين نمايش ارعه شده در عرصه  فروش درباره اين موضوع

من در يک محیط پر فشار، به شدت نتیجه محور و مبتنی بر فروش خارجی اموزش ديده ام. بخشی از آموزش ما شامل اين موضوع میشد که چطور در تمام مدت ارعه  و عرضه فروش به ديگران نزديک شويم. در شروع جلسه، درباره خريد سؤال کنید. برای شفاف شدن نیازهايش ان، توضیح بخواهید. در مورد ايرادات و مخالفتها، توضیح و شفافسازی بخواهید. قالب زمانی اساس ی برای يک ارعه و عرضه فروش فوق العاده بدين شرح است:

فصل 2: به من بگویید دوستان شما چه کسانی هستند تا به شما بگویم میخواهیدچه کسی باشید

من و خواهرم کارولین بود. اغلب اوقات می گوییم که مادرمان افسونگر بود این بینش عجیب به او کمک کرده بود تا مردم را به شیوه هايی درک کند که خودشان نمیتوانستند. من خوششانس هستم که توانسته ام بخشی از اين موهبت را به اندازه مادرم گسترش دهم. وقتی دوستانمان را ياد میکرديم، مادرم در مورد اينکه چه کسانی را دوست خود خطاب میکرديم، بسیار فهمیده بود و به من بگو دوستانت چه « : قدرت تشخیص بسیار خوبی داشت. يکی از جملات ملبوب او اين بود اين جمله به ما يادآوری میکند که شرکايمان .» کسانی هستند تا بگويم میخواهی چه کسی باشی میتوانند به ما کمک کنند تا بهتر شويم يا باعث افت ما شوند تا هم سطح آنها شويم. عقابها با عقابها پرواز میکنند! 

فصل 3 : اگر نمیخواهید کسی از کارتان باخبر شود، پس آن را انجام ندهید

خب، اين يکی از جملات ملبوب مادرم بود. در زندگی بزرگسالیام به دفعات پیش آمده است که گوش دادن به اين نصیلت واقعاً به نفعم تمام شده است. اين درس، واقعاً به طور کامل به ارتباط آزاد، صادقانه و شفاف مربوط میشود. ممکن است شما نیز با گفتن حقیقت شروع کنید. حقیقت، همیشه آشکار میشود، معمولاً زمانی که اصلاً انتظارش را نداريد. همانطور که سیاستمداران و سلبريتیها متوجه آن میشوند، سرپوش گذاشتن، بدتر از خودِ کار انجام شده است.

فصل 4: دو گوش… یک دهان
اين مطلب، يکی از درسهای گفتگو با خود محسوب می شود هر زمان که آن را به زبان می آورم به خاطر میآورم که بايد يک کار را بیشتر انجام دهم و آن کار… گوش دادن است. خداوند به ما دو گوش و يک دهان داده است. پس بیايید از آنها به نسبت درستی استفاده کنیم.

فصل 5: وقتی مشتری میگوید بله، کار فروش تمام شده است!

پسرم، ناتن  در تکرار کردن اظهارات بیسکويت شانسی خودم به خودم، فوقالعاده است. يک بار،وقتی از او برای پروژهای کمک خواستم، مجبور شدم که مقداری از پروژه را به او بفروشم. پس از کمی بلث و برّرسی، موافقت کرد و من همچنان به گفتن مزايای بزرگی که با کمک کردن به من به دست میآورد، ادامه میدادم، پس از چند دقیقه که مشغول صلبت درباره مزايای اين کار بودم، پسرم نگاهی به من کرد و گفت مادر، من گفتم. بله. وقتی مشتری میگويد بله، فروش تمام شده است